عقربه های ساعت روی 9 صبح لم داده اند. 11 ساعتی است که آبادی خود را وداع گفته ایم و به مقصد اسپانیا به حرکت در آمدهایم. نگاهی به بیرون اتوموبیل می اندازم. خورشید هنوز قهر است ولی آن قدر روشن است تا بشود حدس زد در کجای راه هستیم. درخت های سر سبز و عظیم الجثه جای خود به تاکستانهای انگور داده اند. رنگ خاکی بیشتر دیده می شود تا سبز کاجی. در این فصل سرما تاکستان ها لخت اند. در ردیف ها، جز چوبه های سبزرنگ پایه، جسم سبز دیگری دیده نمی شود. اینجا جایی جز جنوب فرانسه نمی تواند باشد. در تکه هایی از مسیر صف های منظم تاکستان تا بی نهایت ادامه دارند.
****
روزها مثل برق و باد سپری می شوند. با گذشت زمان روز به روز وقت کمتری برای انجام کارهای نیمه تمام باقی می ماند. کارهایی که بی پایان هستند و پایان یافتنشان به معنای پایان یافتن زندگی می باشد. پس باید باهم کنار بیاییم. روزی را به تفریح و به حیرت ماندن از این خلقت بی نظیر سپری می کنم روز دگر را به انجام کارها. دیروز از نوع اول بود.
***
از محل اسکان ما دریا پیداست. کوچه و خیابان های ساحلی راوی خشم دریا در چند روز گذشته هستند. باران شدید خیابان های بالاتر را نیز با گل شسته. آنهای ساحلی با شن و ماسه پر شده اند. باد نیز شاخ و برگ درختهای بی زبان را در امان نگذاشته است.
خشم طبیعت کوچک و بزرگ نمی شناسد. بی جان و جاندار را به یک چشم می نگرد. آنگه که مشتش را می کوبد ایستادن معنی ندارد ولی ما می ایستیم. برای اینکه ما انسانها از جنس خاک و زمینی هستیم. امید و ایمانمان قوت ایستادگی مان هستند. عشق و محبت نیروی محرکه مان. ما میمانیم تا بعد از طوفان دوباره از نو بسازیم. بهتر از اول بسازیم و این بار دگر اشتباهات گذشته را تکرار کنیم.
ولی ما انسانیم تکرار گذشته برایمان شرم نیست چرا که زود فراموش می کنیم.
***
به دیدن شهری در نزدیکی رفتیم. کوچه و بازار را قدم زنان طی کردیم تا خورشید پشت آب ها گم شد و ستاره ها رهنمای رهجویان گشتند.
کافه و شیرینی اینجا طعمی آشنا دارند مثل همه جای دیگر هستند ولی خاطره ها به آنها روح دیگری می بخشند. صدای دریا قهوه ام را به موسیقی متن غنی تر می کند و چهره های عزیزانم در دور میز تصویری زنده به او می بخشند.
آتش دوست و گرما و نور ماست. ولی روی دیگری نیز دارد. امشب دوست ما بود. در تنوری غذای نفس امان را آماده کرد. اینگونه بود که پیتزای تنوری طعم و روحی پیدا کرد. فردا روزی از نوع دوم خواهد بود. باید کارها را به پیش برد. باید به هدف نزدیکتر شد.
***
امروز روز دیگر است. آسمان بی ابرتر و دریا آرام تر و آب آبی تر. شعله های خورشید دزدانه از لابلای ابر ها خود را به دریا می رسانند تا آبی را آبی تر و زندگی را زنده تر کنند. به دریای دل آرام مینگرم. ثانیه ها و دقیقه ها. تا بلکه این تصویر حجیم را ملکه ذهنم کنم. تا حتی با چشم های بسته هم این خلقت بی نظیر را شاهد باشم. تا کنون موفق نشده ام. چشمان بسته همانا و ظلمت تاریکی همانا.
بهتر آن است که لحظه ها را تا می شود با چشم باز لذت برد. برای آینده خدا بزرگ است.
تا ظهر آفتاب به قوت خود افزود و ما را به ساحلی سفید کشید تا از آنجا نیز به به به و چه چه نشسته و از این زیبایی حظ کنیم. ساحلی صخره ای بود و دایره مانند آنگونه که در دلش شهری جای گرفته بود. از جای توقف ما خونه های سفید رنگ شهر آشکارا چشم ها را به خود دوخته و با آبی دریا در امتدادشان بازی رنگ بی نظیری را برپا کرده بودند.عطش چشم هایم را نتوانستم سیر کنم و هرچه بیشتر نگریستم دلباخته تر شدم. زمان رفتن فرا رسید و چشم کندن کاری دشوار گشت.
جاده ای پر پیچ و خم را طی کردیم . چند دره را پشت سر گذاشتیم تا به آبادی بعدی رسیدیم. آنجا نیز دیدن داشت.
آنچه بیشتر نظرم را جلب کرد زوج جوانی بود که گویا از بارسلونا به این شهر کوچک ساحلی در حال کوچ کردن بودند تا از بالکن طبقه سوم آپارتمان رو به آبشان دریای نیلگون را وقت و بی وقت به تماشا بنشینند. شهر قدیمی است و خونه ها قدیمی تر. راه پله های تنگ منزل جدید ورود اسباب به خانه را اجازه نمی دهند ولی زوج جوان چاره اندیشیده بود. از بالکن طنابی را به خیابان انداحته و اسباب را یکی پس از دیگری به بالا کشیده.
شب که به خانه بر می گردیم دیر وقت و تاریک است و این آخرین شب سال 2008 است. سالی که به سرعت برق و باد گذشت. مدتی باید صبر کرد تا پی برد چگونه سالی بوده است. از آینده بهتر میشود درباره گذشته قضاوت کرد.
***
چند دقیقه از سال تحویل می گذرد. به رسم این آبادی 12 ثانیه به سال تحویل شروع به خوردن 12 حبه انگور کردیم. هر ثانیه یکی و اینگونه بود که سالی پر خاطره به پایان رسید. یک سال دگر هم گذشت و فرصت ها کمتر شدند.
فرصت برای:
-دوست داشتن و دوست داشته شدن
-نیکی کردن بی آنکه انتظاری داشتن
- فراگرفتن و فرادادن
- عاشق و معشوق بودن
- هنرمند و عالم بودن
- عاقل و سنگ صبور بودن
- موثر و رهگشا بودن
- متین و بی آرایه بودن
ولی اینک یک سال دگر وقت است تا مرد عمل بود. گویند گر هدفی برای رسیدن داشته باشی دویدنت مسیری مشخص خواهد داشت. گر گشتی و ناقل را نیافتی بدان که خود ساخته ام.
پروردگار یکتا را تقاضای سالی با آرامش و سلامت و صلح و دوستی به همراه موفقیت و پیشرفت فرهنگی برای تمامی اهالی زمین دارم...
خیلی خوب نوشته بودی. این سبک جدید بوداااا.
ReplyDeleteوای چه سفری. چه جای دلنشینی هم بودین. به نظرم همش در حال قایم موشک با خورشید بودی.
من سفر زمینی رو خیلی دوست دارم.و یه جای دنج و دریا.
چرا نگاه کردن به دریا با اونهمه صداهای عجیب غریبش، آرامش بخشه؟
چرا چشم من رو همیشه به خلسه و تن رو به رها شدن از همه جور افکاری، می کشونه؟ شایدم هیپنوتیزمم می کنه. هر چی که هست، همه عاشقشیم.
امیدوارم خیلی به خودت و عزیزانت خوش گذشته باشه و سال خوب با اهداف عالی و آینده ای عالی تر آغاز کرده باشی.