Sunday, May 10, 2009

دوستت دارم مادر

ای کاش قادر به پاسخگویی محبت هایت بودم
ای کاش شاعری قابل بودم
تا با کلمات عرض ادب می کردم

قلب تو بود که قلب مرا به تپش درآوردو
خون تو بود که در من جریان یافت
قدم های نخست زندگی را در دستان محافظ تو برداشتم
حرف های نخست را از روی لبان تو نگریستم و بر زبان آوردم

با جیغ های نیمه شبم بی خوابت کردم
چو در آغوشم گرفتی آرامش را به من بازگرداندی
امروز هم آرامش و لطافت روح را همچنان در حضورت حس می کنم

معرفت و عشق و انسانیت و وفاداری را در تو دیدم
صبر و اراده و ایمان را نیز از تو فرا گرفتم
هر آنچه در توان دارم گرد هم خواهم آورد
تا روزی به مانند تو باشم

در این دنیای بارانی
که خورشید نور خود را از ما دریغ کرده
تو تنها نور درخشان این تاریکی دل من هستی

قلب توست که در من می تپد
ای مادر هرچه دارم از تو دارم