Tuesday, September 8, 2009

رویا


من یک رویایی داشتم و آن را خواهم گرفت. به سرخی همین چشمها قسم که رویایم را خواهم گرفت

Saturday, August 29, 2009

Heimat

"WENN MAN IN MEINER HEIMAT ANFANGEN WÜRDE DIE VERNUNFT AN DIE MACHT ZU LASSEN UND ENDLICH MAL DIESE RELIGIÖSE MASKE, DIE UNGEHEURE GESICHTER HINTER SICH VERBERGT, RUNTER NEHMEN WÜRDE, WENN MAN DIE MENSCHEN ZU SCHÄTZEN WÜSSTEN UND DIESE EINGESCHRÄNKTE NUR EINSEITIGE BETRACHTUNG DER WELT AUFGEBEN WÜRDE, KÖNNTEN WIR IN FRIEDEN UND WOHLSTAND NEBEN DER RESTLICHEN MENSCHHEIT EIN WÜRDEVOLLES LEBEN FÜHREN." 24.02.2007


ر« اگر در وطنم منطق اجازه یابد در مصدر قدرت قرار گیرد, اگر این ماسک مذهب نمایی که در پشت آن چهره های پلیدی خود را پنهان کرده اند پایین آورده شود, اگر انسان ها دوباره ارزش یافتند و اگر دید بسته و یک جانبه به دنیا به کنار رانده شود, خواهیم توانست در صلح و آرامش در کنار انسانهای دیگر زندگی ارزشمندی داشته باشیم » مطابق با ۵ اسفند ۱۳۸۵

Wednesday, July 1, 2009

به راستی به کدامین گناه؟

به راستی به کدامین گناه؟

خدایا

اگر بودن و فکر کردن گناه است چرا ما را آفریدی؟
اگر داشتن اندیشه دگر گناه است پس چرا این ها گنه کار نیستن؟



اگر عاشورا بود تا یاد بگیریم در مقابل تحجر و ظلم سکوت نکنیم؟
پس چرا ما باید سکوت کنیم؟


خدایا

اگر برادر کشی حرام است پس چرا برادرانمان را کشتند؟
اگر بهشت زیر پای مادران است پس چرا دلهایشان را در هم شکستند؟



ای برزخییان

همه چیزمان را گرفتین
آیا خدایمان را هم می گیرید؟

در آیین شما گویی خدایی در کار نیست
تنها خدایتان گویی زمینی و خاکی ست

شنیده اید

گویند روزی حق بر باطل پیروز خواهد گشت

آنوقت

اسم خود را می گذارین انسان و اینگونه مردم را می درید؟
اسم خود را می گذارین مسلمان و این جور پلیدانه دست و پای مردم را می شکنید؟



گویید ما خس و خاشاکیم
گویید ما اندکی بیش نیستیم



گر ما اندکیم
چرا بودنمان برایتان حراص است


می دانم که بسی دیر است
لیکن
از خدا بترسید
از خشم خلق ا.. بترسید
از آتش جهنم بترسید
از نفرین مادران و پدرانتان بترسید


خدایا شر هر چه حیوان انسان نماست
را از سر ما کم کن


خدایا به ما صبر بده تا
...


Monday, June 22, 2009

Neda


ندا شهید راه آزادی
ندا سمبل آزادی خواهی
ندا چهره آزادی خواهی
ندا جاندارک ایران




این ها مطالبی هستند که در صفه اول روزنامه های آلمانی زبان دیده می شوند
در ادامه گزینشی کردم از روزنامه ها که همه شرح شهادت ندا رو به جزییات می دهند

روح ندا شاد
او را هرگز فراموش نخواهیم کرد
ایران او را هرگز فراموش نخواهد کرد
گلوله ای که به قلب او خورد قلب ایران را نشانه رفته بود



Neda stand am Samstag den 20.06.2009 um 19:05 Uhr neben ihrem Vater an der Karegar Avenue in Teheran und beobachtete eine Demonstration, die etwa einen Kilometer entfernt vorbeizog, als der Schuss sie traf. Der Schütze, ein Basidsch-Mitglied, hatte sich auf einem Dach versteckt und der Frau direkt ins Herz geschossen. "Die Wucht des Schusses war so heftig, dass die Kugel in der Brust des Opfers zerplatzte. Sie starb innerhalb von zwei Minuten", so der Mann, der im Video zu sehen ist, und alles versucht um Neda zu retten.




Erschienen am 21.06.2009 in Stern.de


„Sie starb in weniger als zwei Minuten“

Für große Aufregung sorgt am Abend die Nachricht vom Tod einer jungen Iranerin namens Neda, die von einem Basidschi-Heckenschützen erschossen worden sein soll. Innerhalb von Minuten kursieren Fotos, die eine blutüberströmte, auf der Straße liegende Frau zeigen. „Ein junges Mädchen ist von Basidschi in der Kargar Street getötet worden“, meldet iranbaan um halb acht. „Sie starb in weniger als zwei Minuten“, schreibt toosinbeymen: „Die junge Frau, die sich mit ihrem Vater die Proteste angeschaut hatte, wurde von einem Basidschi erschossen, der sich auf dem Dach eines Wohnhauses versteckt hatte.“

Erschienen am 21.06.2009 Frankfurter Allgemeine Zeitung FAZ.de


Neda, die Ikone des Protests


Es sind wackelige, verstörende Bilder: Eine junge Frau sinkt rückwärts auf den Asphalt einer Straße, die dunkle Blutlache unter ihrem Körper wird größer und größer. Männer knien neben der Frau, drücken auf ihren Brustkorb, schreien. Die Handy-Kamera, mit der das Video aufgenommen zu sein scheint, zoomt auf das Gesicht der Frau. Ihre Augäpfel rollen zur Seite, dann strömt Blut aus Mund und Nase. "Hab keine Angst Neda! Bleib bei mir, Neda, bleib bei mir!" schreit ein Mann, ein anderer ruft, "Such jemanden, der sie im Auto mitnimmt!" - dann
reißt das Bild ab.


"Bleib bei mir, Neda!"

Doch auch wenn vielleicht nie klar sein wird, ob die Bilder tatsächlich den Tod eines Mädchens namens Neda zeigen, so ist sie trotzdem schon jetzt zur Ikone, zur Märtyrerin der Opposition in Iran geworden: Neda hat der Brutalität des Regimes ein blutüberströmtes Gesicht, einen Namen gegeben. "Ich bin Neda" ist über Nacht zum Slogan der Protestbewegung geworden.


Die ersten Postings waren mit einem Kommentar versehen. Ein angeblicher Augenzeuge schildert darin, was sich zugetragen haben soll. Er gibt Details an, vermutlich, um seine Glaubwürdigkeit zu unterstreichen: Der Vorfall habe sich um 19.05 Uhr Ortszeit am Karekar-Boulevard, Ecke Khosravi-Straße und Salehi-Straße in Teheran ereignet.


Eine junge Frau, die zusammen mit ihrem Vater die Proteste beobachtet habe, sei von der Kugel eines Scharfschützen der Revolutionsgarde ins Herz getroffen worden. "Ich bin Arzt, also bin ich gerannt, um zu versuchen, sie zu retten", schreibt der Mann. Doch die Kugel sei im Burstkorb der jungen Frau explodiert, sie sei in weniger als zwei Minuten tot gewesen.

Die Jeanne d'Arc Irans

Erschienen am 21.06.2009 in Spiegel.de


Neda, die Revolution hat ihre Märtyrerin


Nach allem, was wir wissen – und das ist nicht viel –, war Neda eine junge Frau in Jeans und weißen Turnschuhen, die sich mit ihrem Vater am Rande der Proteste auf Teherans Straßen aufhielt. Die Lage war brenzlig, aber Tausende von Menschen flanierten herum. Aus dem nichts heraus fällt ein Schuss. Neda fällt auf den Rücken, überall ist Blut. Ihr Augen irren umher, eher verwirrt als ängstlich. Ihr Vater und Umstehende versuchen mit den Händen, die Blutung zu stillen. Vergeblich. Schnell ist Nedas linkes Auge von Blut verdeckt, sie stirbt.

Erschienen am 21.06.2009 Handelsblatt.de


Sterbende Neda gibt Aufstand im Iran ein Gesicht

Eine iranische Frau Mädchen namens Neda stirbt in der Nähe des Revolutionsplatzes im Zentrum von Teheran. Sie verblutet nach einem Schuss in die Brust auf der Straße. Versuche von Freunden, ihre Blutung zu stillen, scheitern.

Ein Mann, offenbar ihr Vater, schreit: „Bleib bei mir, Neda! Hab keine Angst.“ Ungläubig blickt die junge Frau in die Handy-Kamera. Blut tritt aus Mund und Nase, ihre Augen verlieren ihren Halt, sie gleiten ab in eine bewusstlose Trübe. Neda stirbt.


Erschienen am 22.06.09 Welt.de

Sunday, June 21, 2009

Google Bomb

Iranian people are starting a new google bomb, to attract the international attention to the iranian dictator. The whole world should no that he is not Iran's president, he is killing innocent people!

All international reporters are band from iran, so every single person should help to tell the world what is happening.

The whole thing is simple, making a link to dictators page with the persian word for dictator.

http://www.ahmadinejad.ir linked by “کودتاچی”

like this: کودتاچی



#################


برای نمایش تنفر مردم از دیکتاتوری و کودتا اقدام به ایجاد یک بمب گوگلی کردیم .

برای انجام این طرح نیاز داریم 100.000 لینک با مشخصات زیر ایجاد شود :

لینک ها باید همگی با عنوان “کودتاچی” و به مقصد http://www.ahmadinejad.ir باشد .

بطور مثال : کودتاچی

نکاتی که باید در ایجاد لینک ها بدان توجه شود :

  1. بهتر است لینک بگونه ای درج شود که در تمام صفحات وبلاگ و سایت دیده شود .

  2. لینک باید در صفحاتِ در دسترس عموم باشد . یعنی هر بازدیدکننده ای بتواند تنها با وارد کردن آدرس ، به صفحه دارنده لینک دسترسی داشته باشد . ثبت لینک در صفحاتی که نیاز به ورود نام کاربری یا رمز دارند مؤثر نخواهد بود .

  3. لینک ها فقط باید در چارچوب معرفی شده باشند . لینک با عنوان های دیگر یا به سایت های دیگر مؤثر نخواهد بود . پرهیز از ناهماهنگی و پراکندگی و رعایت تمرکز و یکپارچگی برای رسیدن به هدف ضروری است . مطمئن باشید این یک طرح اصولی و حساب شده است . این طرح پس از مطالعات فراوان و بررسی کارشناسی افراد متخصص و خبره به مرحله اجرا رسیده است .

برای اجرای این طرح به عزم جدی و اراده و تلاش شما نیازمندیم :

  • از هر رسانه ای که در اختیار دارید برای اطلاع رسانی استفاده کنید . بسیاری از امکانات و رسانه ها در اختیار ما هستند که تا کنون از کنار آن بسادگی می گذشته ایم . فراموش نکنید که بشتر از همه چیز به یاری دیگران نیازمندیم .

  • هر نفر خود می تواند به تنهایی یک کمیته باشد و هیچ تفاوتی نمی کند چه کسی آغاز گر آن بوده است . همه باید در اطلاع رسانی سهیم باشند تا به هدف مشترک برسیم . فرض کنید خود شما صاحب و مجری این طرح هستید .

  • به خاطر داشته باشید هدف از اطلاع رسانی ، انجام کار است . اطلاع رسانی به تنهایی کافی نیست. خودتان هم دست به کار شوید و بعد از خودتان دیگران را به این کار دعوت کنید . یک لینک هم کمک بزرگی به اجرای این طرح می کند .

  • اگر وبلاگ یا سایتی ندارید یا به هر دلیلی نمی توانید در وبلاگ یا سایت خود اینکار را انجام دهید ، هم اکنون یک وبلاگ جدید بسازید . بسیاری از افراد اطلاعی از این طرح ندارند . شما که این فرصت را کسب کرده اید از آن بخوبی استفاده کنید .

  • اگر وبلاگ جدیدی می سازید، حتما آنرا به موتورهای جستجو و بویژه گوگل معرفی کنید. برای معرفی وبلاگ خود به گوگل از این لینک استفاده کنید: www.google.com/addurl

  • اگر وبلاگ قدیمی یا تعطیل شده ای دارید که بلا استفاده است ، از آن استفاده کنید . وبلاگ های قدیمی بخاطر اینکه از قبل در گوگل شناخته شده اند تأثیر بسزایی می توانند داشته باشند . هر چیز که خوار آید امروز به کار آید .

  • از بزرگی کار نهراسید . توجه داشته باشید لینکی که در تمام صفحات وبلاگ دیده شود ، برای هر صفحه بطور جداگانه به حساب می آید. برای رسیدن به این هدف یعنی 100.000 لینک ، 1000 وبلاگ که هر کدام 100 صفحه (اعم از مطلب یا صفحات موضوعات یا …) داشته باشند چاره ساز است .

  • زمان برای ما بسیار مهم است . فرصت زیادی برای انجام این کار نیست . تأخیر زمانی در شناسایی صفحات و لینک ها و تأثیر آن بر نتایج جستجو را باید با وسعت و بزرگی کار جبران کرد . پس از همین الآن دست به کار شوید و خود را دست کم نگیرید .

  • این متن را وبلاگ یا سایت خود کپی کنید . از دیگران هم بخواهید تا در این حرکت سهیم باشند . هیچ نیازی به ذکر نام یا لینک منبع نیست ! این یک حرکت مشترک است و هر فردی که در این حرکت سهیم باشد منبع آن خواهد بود .

در پایان یادآوری این نکته لازم است که این هدف جز با هماهنگی و یکپارچگی بدست نمی آید . این طرح توسط کارشناسان کاملا بررسی شده و بهترین شرایط انتخاب شده است . بنابراین از ناهماهنگی و پراکندگی خودداری کنید . همدلی و تمرکز بر روی یک هدف مشترک است که ما را در رسیدن به این هدف یاری می کند .

Sunday, May 10, 2009

دوستت دارم مادر

ای کاش قادر به پاسخگویی محبت هایت بودم
ای کاش شاعری قابل بودم
تا با کلمات عرض ادب می کردم

قلب تو بود که قلب مرا به تپش درآوردو
خون تو بود که در من جریان یافت
قدم های نخست زندگی را در دستان محافظ تو برداشتم
حرف های نخست را از روی لبان تو نگریستم و بر زبان آوردم

با جیغ های نیمه شبم بی خوابت کردم
چو در آغوشم گرفتی آرامش را به من بازگرداندی
امروز هم آرامش و لطافت روح را همچنان در حضورت حس می کنم

معرفت و عشق و انسانیت و وفاداری را در تو دیدم
صبر و اراده و ایمان را نیز از تو فرا گرفتم
هر آنچه در توان دارم گرد هم خواهم آورد
تا روزی به مانند تو باشم

در این دنیای بارانی
که خورشید نور خود را از ما دریغ کرده
تو تنها نور درخشان این تاریکی دل من هستی

قلب توست که در من می تپد
ای مادر هرچه دارم از تو دارم


Thursday, April 23, 2009

شنا و آب

شنا کردن یه نوع ‍‍‍‍‍‍‍‍‍پرواز کردن زمینیه
به آدم حس آزادی میده حس بال داشتن یه حس سبک و بی وزن بودن
به آدم حس هر کاری ازش بر میاد رو میده به آدم غرور و اعتماد به نفس میده
به آدم آرامش میده

امواج آب لطافت خاصی دارن و این رو به ادم منتقل می کنن
با شیرجه به درون آب آدم حس می کنه وارد دنیای دگری شده دنیایی متفاوت از مشکلات و استرس ها
هنگام ورود بدن خاکی به آب آدم تمام مشکلات زمین خاکی رو بیرون آب میزاره وارد آب میشه
با هر دستی که به آب می زنی به جلو رانده میشی با هر پای که می زنی به سرعتت می افزایی
با هر نفسی که می گیری یاد آور نفس کشیدنت می شی
شنا کردن یعنی با آب یکی شدن یعنی لطافت و عشق رو تجربه کردن
چون عشق یه نوع پاک و بی آراسته بودن هست
وقتی خودت با تمام وجود از آب می کشی بیرون تمام بدی ها و بد اخلاقی ها رو میزاری باسه آب
چون آب با این چیزا خراب نمیشه
آب این قدر پاکیش بی کرانه که مثل دل عاشق می مونه که هر قدر هم معشوقش بد خلقی کنه نمیتونه حس اون رو نسبت به خودش عوض کنه

تقدیم به دوستی که در عشق آب هنوز شک داره



Thursday, January 1, 2009

سفرنامه ای به دیاری دگر

عقربه های ساعت روی 9 صبح لم داده اند. 11 ساعتی است که آبادی خود را وداع گفته ایم و به مقصد اسپانیا به حرکت در آمده‌ایم. نگاهی به بیرون اتوموبیل می اندازم. خورشید هنوز قهر است ولی آن قدر روشن است تا بشود حدس زد در کجای راه هستیم. درخت های سر سبز و عظیم الجثه جای خود به تاکستانهای انگور داده اند. رنگ خاکی بیشتر دیده می شود تا سبز کاجی. در این فصل سرما تاکستان ها لخت اند. در ردیف ها، جز چوبه های سبزرنگ پایه، جسم سبز دیگری دیده نمی شود. اینجا جایی جز جنوب فرانسه نمی تواند باشد. در تکه هایی از مسیر صف های منظم تاکستان تا بی نهایت ادامه دارند.


****


روزها مثل برق و باد سپری می شوند. با گذشت زمان روز به روز وقت کمتری برای انجام کارهای نیمه تمام باقی می ماند. کارهایی که بی پایان هستند و پایان یافتنشان به معنای پایان یافتن زندگی می باشد. پس باید باهم کنار بیاییم. روزی را به تفریح و به حیرت ماندن از این خلقت بی نظیر سپری می کنم روز دگر را به انجام کارها. دیروز از نوع اول بود.


***


از محل اسکان ما دریا پیداست. کوچه و خیابان های ساحلی راوی خشم دریا در چند روز گذشته هستند. باران شدید خیابان های بالاتر را نیز با گل شسته. آنهای ساحلی با شن و ماسه پر شده اند. باد نیز شاخ و برگ درختهای بی زبان را در امان نگذاشته است.

خشم طبیعت کوچک و بزرگ نمی شناسد. بی جان و جاندار را به یک چشم می نگرد. آنگه که مشتش را می کوبد ایستادن معنی ندارد ولی ما می ایستیم. برای اینکه ما انسانها از جنس خاک و زمینی هستیم. امید و ایمانمان قوت ایستادگی مان هستند. عشق و محبت نیروی محرکه مان. ما میمانیم تا بعد از طوفان دوباره از نو بسازیم. بهتر از اول بسازیم و این بار دگر اشتباهات گذشته را تکرار کنیم.

ولی ما انسانیم تکرار گذشته برایمان شرم نیست چرا که زود فراموش می کنیم.



***


به دیدن شهری در نزدیکی رفتیم. کوچه و بازار را قدم زنان طی کردیم تا خورشید پشت آب ها گم شد و ستاره ها رهنمای رهجویان گشتند.

کافه و شیرینی اینجا طعمی آشنا دارند مثل همه جای دیگر هستند ولی خاطره ها به آنها روح دیگری می بخشند. صدای دریا قهوه ام را به موسیقی متن غنی تر می کند و چهره های عزیزانم در دور میز تصویری زنده به او می بخشند.



آتش دوست و گرما و نور ماست. ولی روی دیگری نیز دارد. امشب دوست ما بود. در تنوری غذای نفس امان را آماده کرد. اینگونه بود که پیتزای تنوری طعم و روحی پیدا کرد. فردا روزی از نوع دوم خواهد بود. باید کارها را به پیش برد. باید به هدف نزدیکتر شد.


***


امروز روز دیگر است. آسمان بی ابرتر و دریا آرام تر و آب آبی تر. شعله های خورشید دزدانه از لابلای ابر ها خود را به دریا می رسانند تا آبی را آبی تر و زندگی را زنده تر کنند. به دریای دل آرام می‌نگرم. ثانیه ها و دقیقه ها. تا بلکه این تصویر حجیم را ملکه ذهنم کنم. تا حتی با چشم های بسته هم این خلقت بی نظیر را شاهد باشم. تا کنون موفق نشده ام. چشمان بسته همانا و ظلمت تاریکی همانا.

بهتر آن است که لحظه ها را تا می شود با چشم باز لذت برد. برای آینده خدا بزرگ است.

تا ظهر آفتاب به قوت خود افزود و ما را به ساحلی سفید کشید تا از آنجا نیز به به به و چه چه نشسته و از این زیبایی حظ کنیم. ساحلی صخره ای بود و دایره مانند آنگونه که در دلش شهری جای گرفته بود. از جای توقف ما خونه های سفید رنگ شهر آشکارا چشم ها را به خود دوخته و با آبی دریا در امتدادشان بازی رنگ بی نظیری را برپا کرده بودند.عطش چشم هایم را نتوانستم سیر کنم و هرچه بیشتر نگریستم دلباخته تر شدم. زمان رفتن فرا رسید و چشم کندن کاری دشوار گشت.

جاده ای پر پیچ و خم را طی کردیم . چند دره را پشت سر گذاشتیم تا به آبادی بعدی رسیدیم. آنجا نیز دیدن داشت.

آنچه بیشتر نظرم را جلب کرد زوج جوانی بود که گویا از بارسلونا به این شهر کوچک ساحلی در حال کوچ کردن بودند تا از بالکن طبقه سوم آپارتمان رو به آبشان دریای نیلگون را وقت و بی وقت به تماشا بنشینند. شهر قدیمی است و خونه ها قدیمی تر. راه پله های تنگ منزل جدید ورود اسباب به خانه را اجازه نمی دهند ولی زوج جوان چاره اندیشیده بود. از بالکن طنابی را به خیابان انداحته و اسباب را یکی پس از دیگری به بالا کشیده.


شب که به خانه بر می گردیم دیر وقت و تاریک است و این آخرین شب سال 2008 است. سالی که به سرعت برق و باد گذشت. مدتی باید صبر کرد تا پی برد چگونه سالی بوده است. از آینده بهتر می‌شود درباره گذشته قضاوت کرد.


***


چند دقیقه از سال تحویل می گذرد. به رسم این آبادی 12 ثانیه به سال تحویل شروع به خوردن 12 حبه انگور کردیم. هر ثانیه یکی و اینگونه بود که سالی پر خاطره به پایان رسید. یک سال دگر هم گذشت و فرصت ها کمتر شدند.

فرصت برای:

-دوست داشتن و دوست داشته شدن

-نیکی کردن بی آنکه انتظاری داشتن

- فراگرفتن و فرادادن

- عاشق و معشوق بودن

- هنرمند و عالم بودن

- عاقل و سنگ صبور بودن

- موثر و رهگشا بودن

- متین و بی آرایه بودن

ولی اینک یک سال دگر وقت است تا مرد عمل بود. گویند گر هدفی برای رسیدن داشته باشی دویدنت مسیری مشخص خواهد داشت. گر گشتی و ناقل را نیافتی بدان که خود ساخته ام.


پروردگار یکتا را تقاضای سالی با آرامش و سلامت و صلح و دوستی به همراه موفقیت و پیشرفت فرهنگی برای تمامی اهالی زمین دارم...