Thursday, June 14, 2007

سرقت

سلام به همه دوستان
همان گونه که توضیح دادم ما هفته آخر رو با جشن گرفتن و شادی به پایان بردیم. با اینکه می دانستیم امتحانات در انتظار ما هستند

خلاصه این هفته واقعا تبدیل شد به آخرین هفته ای که توش آزادانه هر کاری که می خواستیم می کردیم. از هفته بعدش همه مشغول درس خوندن بودند. در دو هفته ای که وقت داشتیم خود را آماده کنیم صد بار به خودم قول دادم تو دانشگاه این جوری شب امتحانی درس نخونم و خورد خورد بخونم که بم فشار نیاد. ( شاید دوستانی که در ایران در حال دادن امتحانات پایان ترم هستند به همین وضعیت من مواجه شده اند)س

دیگه واقعا شبیه کتاب شده بودم. با دادن هر امتحان باری از دوشم آدم برداشته می شد و هدف در دسرس تر به نظر می رسید

حالا ماجرای جالبی که در هین امتحانات اتفاق افتاد روز امتحان تاریخ بود که یکی از دروس بسیار محبوب منه جوری که صبح امتحان عجله داشتم هر چه سریعتر سر جلسه برم مبادا چیزهایی که در روزهای قبل یاد گرفتم همش یادم بره

چشمتان روز بد نبیه وارد ساختمان که شدم دیدم همه دارن پچ پچ می کنند. پرسیدم اتفاقی افتاده؟ گفتند برو دفتر مدیر خودت می بینی

رفتم طبقه بالا دیدم چقدر اکشن شده. کمیسار پلیس آماده بود و همه جا رو از این ربان قرمزها کشیده بود. تو راهرو هم پر از خاک و خل. جوری که ادم تصور می کرد انگار بنایی هست. منشی مدیر به ما گفت تو سالن انتظار بشینید خبرتان می کنیم

پس امتحان چی؟ کنسله؟ -
نه با تاخیر برگزار میشه شما بفرمایید ما خبرتان می کنیم -
با شنیدن این خبر همه از فرصت پیش آمده استفاده کردند و یه نگاهی به جزوه های درسی انداختن


مثل اینکه قضیه از این قرار بوده که شب قبلش یک آقای دزد بیکار گاو صندق مدیر رو با دستگاه برش باز کرده بود. چیزای قیمتی رو برده بود. (هر چند باسه من سواله که تو صندق چی می تونه باشه یا چقدر می تونه پول نقد باشه؟ آخه اینجا که شهریه نمی گیرن و احتمالا فقط یه پول نقدی باسه کارای روزمره بوده )ا

خلاصه از آنجا که در پاکت سوالات باز شده بود با اینکه همه برگ های سوالات دست نخرده بودند از مرکز درخواست سوالات جدید کرده بودند. مرکز هم مثل اینکه یه سری سوالات زاپاس آماده داشت. 2 ساعته سوالات جدید فرستادند. ( آخه اینا کلا خیلی قر و فر دارند. از هر کالج فقط یک نفر که رمز ورود داره شب قبل امتهان سوالات و پاسخ ها رو دانلود می کنه و پرینت می کنه و با یه برنامه خاصی از روی هارد پاک می کنه. و می زاره تو گاو صندق برای فردا )م

مدیرمان که احتمال میداد باسه سوالات این کار و کردن و سرقت اشیا قیمتی رد گمکنی بوده. در هر صورت هر کی که بوده به مقصدش رسید. چون فقط سوالات کالج ما عوض شدن و بقیه مدارس همان سوالات لو رفته رو نوشتند. ولی خوبیش اینه که یک چیز رو با اطمینان میشه گفت: طرف از کالج ما نبوده. چون کدام خنگی میاد سوالات رو بدزده با اینکه مشخصه دیگه اون سوالات دزدی شده حداقل در اون کالج استفاده نخواهند شد؟
امتهان تاریخ ما شد تاریخی
آخرین امتحانم هم انگلیسی بود که شفاهی بود. (به صورت دلبخواهی هرکی باید یک درس رو بصورت شفاهی بده)ن

یدین صورت که میاین تو اتاق انتظار بعد از چند دقیقه یه معلم شما رو میبره به اتاقی که سوالات به شما داده می شوند و شما 30 دقیقه وقت دارین خودتان را آماده کنین. سوالات متشکل از یه متن به زبا ن انگلیسی بود که باید به صورت خلاصه توضیح میدادید. در مرحله بعد باید طرز نگارش متن رو بررسی می کردین و در مرحله 3 نظر شخصی.
بعد از اینکه خودم را آماده کردم وارد یه اتاقی دیگر شدم. 4 معلم در مقابلم روی نیمکت نشسته بودند و من جای معلم نشستم. مدت امتحان 20 دقیقه بود. در 10 دقیقه اول من باید بصورت آزاد حرف می زدم . در نیمه دوم حالت سوال جواب بود

البته از 4 معلم یکی سوال می کرد

واقعا این 20 دقیقه مثل 200 دقیقه گذشت. هر چند ثانیه یه نگاه به ساعتم می کردم و ادامه می دادم در دقیقه 7 صحبتم تمام شد یعنی 3 دقیقه زودتر ولی هرچی تلاش کردم چیزی بگم انگار مغزم قفل کرده بود. در ادامه هم که سوالات رو پاسخ می دادم گاهی فقط تزم یا نظرم رو چند بار تکرار می کردم. خلاصه زبانم اصلا نمی چرخید

درست 20 دقیقه که گذشت و اجازه خروج از اتاق بم داده شد انگار از زندان آزاد شدم. انگار بال در آوردم

ولی بهم صابت شد آن چیزی که همیشه می دانستم. من فقط مسئله ریاضی یا فیزیک می تونم حل کنم و سخنرانی کردن از هنرهای من نیست
امیدوارم هیچ وقت دیگه مجبور نشم جلوی یه جمع غریبه صحبت کنم. مگر اینکه خدا مارا هم از نعمت بازی با کلمات بهره مند کند

[آمین]

پنجشنبه، 24 خرداد، 1386