Thursday, March 13, 2008

Restaurant

امروز باید می رفتم پیش یه شرکتی در حومه آخن و برای همین شب قبلش رفتم با قطار خونه بابا اینا که ماشین رو وردارم.


و صبح کله سحر که به وقت من همون ساعت ۸ صبح میشه به سمت آخن حرکت کردم. ۳ ربع بعد رسیدم به حوالی شهر و طیق راهنمایی Navigation از اتوبان خارج شدم و وارد یه جاده فرعی شدم که دور و ورش خیلی سرسبز بود. داشتم از رانندگی در این جاده پر پیش و خم لذت می بردم که یهو سر یه پیچ رستورانی توجه ام رو جلب کرد.


در واقع اینکه به فارسی نوشته بود ٬رستوران٬ برام خیلی جالب بود. خوشحال از اینکه یه رستوران ایرانی دنج کشف کردم تصمیم گرفتم برم ببینم توش چه خبره...


به همین منظور ترمز دستی رو مهکم کشیدم؛ فرمان رو با تمام قدرت و سرعت چرخوندم و یه دور در جا تو جاده زدم و آمدم جلوی رستوران پارک کردم. (البته همین الان موقع نوشتن به این نتیجه رسیدم که دور درجا زدم ولی در واقعیت کاملا مثل انسان های متمدن دور زدم یعنی اول راهنمای سمت راست رو زدم. بعد به کنار خیابان رفتم کلی صبر کردم که از هیچ طرف ماشین نیاد و در نهایت با سرعت لاکپشت دور زدم. )


تمی دونم چرا آن موقع از روز یعنی ساعت ۹ صبح رستوران بسته بود. با این حساب تمام مشتری هایی که در این زمان می خواستن نهار بخورنند رو از دست می دادتد.


یکم که از پنجره ها به داخل نگاه کردم دیدم رستورانش دنج هست ولی اصلا ایرانی نیست بیشتر می خورد یه رستوران کاملا معمولی آلمانی باشه. احتمالا فقط صاحبش ایرانی بوده و این تابلو هم جهت مزاح بوده.



نکته مثبتی که داشت این بود که کلی یاد خاطرات جاده عباس آباد و رستوراناش افتادم.


در ضمن عکسی که گذاشتم روش کار شده بود برای اینکه به شما این حس رو بده که آلمان کشور خوش آب و هوایی است.

به خاطر اینکه در این چند هفته که پیش بابا اینا هستم دچار وژدان درد نشم عکس اصل رو هم می زادم:




++++++

راستی این عکس هم مربوط میشه به پست علمی تخیلی قبل که جهت رفع خستگی بعد از امتحانات نوشته شد:

4 comments:

  1. amadim naboodid!:D

    ReplyDelete
  2. http://dast-neveshte.blogsky.com/?PostID=14

    ReplyDelete
  3. nice posts ! try 2 B here in summer holidays we all will B happy 2 C U!
    God be with U!
    Wish U the Bests!

    ReplyDelete